درباره وبلاگ

رنگین کمان پاداش کسی هست که تا آخرین لحظه زیر باران بایستد.
آخرین مطالب
پيوندها

نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 40
بازدید دیروز : 261
بازدید هفته : 377
بازدید ماه : 557
بازدید کل : 147617
تعداد مطالب : 486
تعداد نظرات : 786
تعداد آنلاین : 1


دانلود آهنگ جدید
رنگين كمون
گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی* باقلم نقش حبابی برلب دریا کشید
شنبه 27 اسفند 1390برچسب:, :: 19:47 ::  نويسنده : ی گ ا ن ه       

تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net



شنبه 27 اسفند 1390برچسب:, :: 19:38 ::  نويسنده : ی گ ا ن ه       

تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net

 



شنبه 27 اسفند 1390برچسب:, :: 16:40 ::  نويسنده : ی گ ا ن ه       

 

حالم بد نیست غم کم می خورم کم که نه!هرروزکم کم می خورم

آب می خواهم،سرابم می دهندعشق می ورزم عذابم می دهند

خودنمی دانم کجا رفتم به خواب از چه بیدارم نکردی؟آفتاب!!!!

خنجری برقلب بیمارم زدندبی گناهی بودم ودارم زدند

دشنه ای نامردبرپشتم نشست ازغم نامردمی پشتم شکست

سنگ رابستند وسگ آزاد شدیک شبه بیدادآمد دادشد

عشق آخرتیشه زدبرریشه ام تیشه زدبرریشه ی اندیشه ام

عشق اگراینست مرتدمی شوم خوب اگراینست من بدمی شوم

بس کن ای دل نابسامانی بس است کافرم!دیگرمسلمانی بس است

درمیان خلق سردرگم شدم عاقبت آلوده ی مردم شدم

بعدازاین بابی کسی خو می کنم هرچه دردل داشتم رومی کنم

نیستم ازمردم خنجر بدست بت پرستم،بت پرستم،بت پرست

بت پرستم،بت پرستی کار ماست چشم مستی تحفه ی بازارماست

قفل غم بر درب سلولم مزن! من خودم خوشباورم گولم مزن!

من نمی گویم که خاموشم مکن من نمی گویم فراموشم مکن

من نمی گویم که با من یار باش من نمی گویم مرا غم خوار باش

من نمی گویم،دگر گفتن بس است گفتن اما هیچ نشنفتن بس است

روزگارت باد شیرین! شاد باش دست کم یک شب تو هم فرهاد باش

هیچ کس دست مرا وا کرد؟ نه! فکر دست تنگ مارا کرد؟ نه!

هیچ کس از حال ما پرسید؟ نه! هیچ کس اندوه مارا دید؟ نه!

هیچ کس اشکی برای ما نریخت هر که با ما بود از ما می گریخت

چند روزی هست حالم دیدنیست حال من از این و آن پرسیدنیست

گاه بر روی زمین زل می زنم گاه بر حافظ تفاءل می زنم

حافظ دیوانه فالم را گرفت یک غزل آمد که حالم را گرفت:

" ما زیاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم

 



جمعه 26 اسفند 1390برچسب:, :: 20:44 ::  نويسنده : ی گ ا ن ه       

خدایا کفر نمی گویم
پریشانم
چه می خواهی تو از جانم !
...مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی
خداوندا !
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه نانی به زیر پای نامردان بیندازی
و شب ، آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر می گویی ! نمی گویی ؟
خداوندا !
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایه دیوار بگشایی
لبت بر کاسه مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرف تر عمارت های مرمرین بینی
و اعصابت برای سکه ای این سو و آن سو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر می گویی ! نمی گویی ؟
خداوندا !
اگر روزی بشر گردی
زحال بندگانت با خبر گردی
پشیمان می شوی از قصه خلقت
از این بودن ، از این بدعت
خداوندا تو مسئولی
خداوندا !
تو می دانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است
چه رنجی می کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است.

 



جمعه 26 اسفند 1390برچسب:, :: 17:38 ::  نويسنده : ی گ ا ن ه       

 
امروز روز شادی و امسال سال گل
نیکوست حال ما که نکو باد حال گل
گل را مدد رسید زگلزار روی دوست
تا چشم ما نبیند دیگر زوال گل
مست است چشم نرگس و خندان دهان باغ
از کر و فر و رونق لطف و کمال گل
سوسن زبان گشوده و گفته به گوش سرو
اسرار عشق بلبل و حسن خصال گل
جامه دران رسید گل از بهر داد ما
زان می دریم جامه به بوی وصال گل
گل آن جهانی است نگنجد در این جهان
در عالم خیال چه گنجد خیال گل
گل کیست؟ قاصدی است ز بستان عقل و جان
گل چیست؟ رقعه ای است ز جاه و جمال گل
گیریم دامن گل و همراه گل شویم
رقصان همی رویم به اصل و نهان گل
اصل و نهال گل، عرق لطف مصطفاست
زان صدر، بدر گردد آنجا هلال گل
زنده کنند و باز پر و بال نو دهند
هر چند بر کنید شما پر و بال گل
مانند چار مرغ خلیل از پی وفا
در دعوت بهار ببین امتثال گل
خاموش باش و لب مگشا خواجه غنچه وار
می خندد زیر لب تو به زیر ظلال گل



پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:, :: 14:34 ::  نويسنده : ی گ ا ن ه       

 

خدایا... سهم من این بود؟!
دلم در دست او گیر است...

خودم از دست او... دلگیر...
عجب دنیای بی رحمی!

همه دارایی ام این است...
دلم گیر است و دلگیرم!


پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:, :: 12:14 ::  نويسنده : ی گ ا ن ه       



پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:, :: 8:59 ::  نويسنده : ی گ ا ن ه       

شب است ومن کناره پنجره خیالم نشسته ام.

میخاهم ستاره های دلم رابشمارم.

امانه انگارآسمان دلم دیگرصاف نیست.

دلم تنگ است انگارگمشده ای دارم

یک گمشده ای همیشگی ماندگار به خودمی نگرم

دستهایم بوی خستگی می دهند

بوی تنهایی بوی کویر.

ودیدگانم خالی ازقطرات باران خورده است.

می روم کنارحوض دلم ودست می برم

ویک مشت نور را روی صورتم می پاشم

قطرات نور ازلابه لای انگشتانم به بیرون می چکد

وشیشه شفاف دلم موج برمی دارد

وشیطان رویش رابه من می کند

ومی گویدتوتب داری هذیان می گویی.

جوابش می دهم می دانم

بایدروزی پنج باراشک بریزم

هرشش ساعت یکبارعاشق شوم.

می آیم داخل اتاق وجودم

سجاده آسمان راپهن میکنم.

دستهایم رابه خالق نشان می دهم

وبه او می گویم که خالی است خشک وکویری.

نهال سبزی درخیال دستهایم جوانه می زند

بوی یاس می دهدبوی معراج بوی خدا

وهمه جابوی عطرگل محمدی پخش می شود

وحالامن می مانم ویک حس جاویدان

بازهم دلم برای خداتنگ شده است



چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:, :: 22:21 ::  نويسنده : ی گ ا ن ه       

                    خبربـه دورتـرین نقطه جـهان برسد                   

نخواست او به من خسته بی گمــان برسد

شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت

 کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد ؟

چه می کنی که اگر او را خواستی یک عمر

به راحتی کسی از راه ناگهان برســــــــد ؟

        رها کنی برود از دلت جـــــــدا باشـــــد               

به آنکه دوست ترش داشته به آن برســـــد 

رهــا کنی بروند تا دو پـــــرنده شوند  

    خبـــــــر به دورترین نقطه جهان برســــد

گلایــــه ای نکنی و بغض خویش را بخوری

که هق هق تو مبــــادا به گوششان برسد ؟

خدا کند که  نه ...!! نفرین نمی کنم که مبادا

به او که عاشـــــق او بودم زیان برســـد 

 خدا کند که فقط آن زمـــــــان برســد...!!! 

 



چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:عشق خدا, :: 17:48 ::  نويسنده : ی گ ا ن ه       

آدمی در آغوش خدا غمی نداشت  

پیش خداحسرت هیچ بیش وکم نداشت

دل از خدا برید و در زمین نشست

صد بار عاشق شد و دلش شکست

به هر طرف نگاه کرد راهش بسته بود!

یادش آمد روزی دل خدا را شکسته بود

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

روزی روزگاری خدا ما را آفرید ، تا آدم باشیم

قصه ما به سر رسید . خدا به خواستش نرسید . .

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد



چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:, :: 14:30 ::  نويسنده : ی گ ا ن ه       

به استعداد خودت ايمان داشته باش

همانطور كه به خدا ايمان داري

روح تو پاره‌اي از آن «واحد» بزرگ است

نيروهايي كه در تو هست

مانند درياي وسيعي عميق و بي‌پايان است.

روحت را در ميان سكوت،

 در جزائر الماس گردش بده

آن جزائر را كشف كن و از آنها استفاده كن.

اما براي اينكه تسليم بادها نشوي

سكان اراده را به كار انداز

اگر به آفريننده و به خودت ايمان داشته باشي

هيچكس نمي‌تواند به نيروهاي تو حدودي قائل شود

بزرگترين پيروزي‌ها به تو تعلق مي‌گيرد



چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:, :: 11:2 ::  نويسنده : ی گ ا ن ه       

 

من ثریا وار ، می بارم و می شویم هراست را

از چه تو اینگونه بی تابی ؟

از چه رو اینگونه می ترسی ؟

تا وقتی مرا داری . . .

هراس از چه ؟

هراس از که ؟

من که ویران می کنم هر چه تو را آزرده . . .

من که آتش می زنم هر چه تو را ترسانده . . .

و عشق من برای تو چه بی پایان

تلاشم برای راندنت از دل چه نافرجام

و روح تو چه ارزان است در دست رقیب من !!

و من نالان و سرگردان

و من آواره و حیران

نگاهم منجمد سوی دو چشم توست . . .

دو چشم تیره ات را می پرستم من ، عزیز من !

مرا بشنو !!

صدایم سوز غم دارد . . .

صدایم ساز می سازد ولی ناکوک !

صدایت عشق می ریزد ولی مشکوک !

از چه تو اینگونه بی تابی ؟

از چه رو اینگونه می ترسی ؟!!



چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:, :: 9:7 ::  نويسنده : ی گ ا ن ه       

 

این نه عشق است برادر که پشیمانی ماست

وین نه عهد است که تایید مسلمانی ماست

داغ یک عمرگناه است که پنهان کردیم

سجدبر دوست که نه سجده به شیطان کردیم

هی گنه کرده و گفتیم خدا میبخشد

عذر آورده و گفتیم خدا میبخشد

بخششی هست ولی قهر و عذابی هم هست

های مردم به خدا روز حسابی هم هست

نکنیم این همه بد درحق مولا نکنیم

کوفیان هرچه که کردند بیا ما نکنیم

یادمان رفته که ما حق رسالت داریم؟

یادمان رفته که میراث شهادت داریم؟

ای برادر گنه ماست علی گر تنهاست

واگر فاطمه این بنت مطهر تنهاست

گنه ماست حرم صحن جنون میگردد

ودل ضامن آهو همه خون میگردد

همه تقصیر منو توست برادر برخیز

شیعه یعنی که من و تو تو دلاور برخیز

هرکه در عین بلا شیعه بماند مرد است

هرکه یک موی بلغزد به علی نامرد است

مردم این خواب حرام است همه بر خیزید

جاده پیداست به جان شهدا بر خیزید

ما به خون خواهی اولاد علی آمده ایم

چهارده قرن گذشته است ولی آمده ایم

حرف این است ولاقوه الابالله

هرکه مرد است قدم رنجه کند بسم الله

 



دو شنبه 22 اسفند 1390برچسب:, :: 19:46 ::  نويسنده : ی گ ا ن ه       

 

دستمال كاغذی به اشك گفت:
قطره قطره‌ات طلاست
یك كم از طلای خود حراج می‌كنی؟
عاشقم
با من ازدواج می‌كنی؟


اشك گفت:
ازدواج اشك و دستمالِ كاغذی!؟
تو چقدر ساده‌ای
خوش خیال كاغذی!
توی ازدواج ما
تو مچاله می‌شوی
چرك می‌شوی و تكه‌ای زباله می‌شوی
پس برو و بی‌خیال باش
عاشقی كجاست!؟
تو فقط
دستمال باش!


دستمال كاغذی، دلش شكست
گوشه‌ای كنار جعبه‌اش نشست
گریه كرد و گریه كرد و گریه كرد
در تن سفید و نازكش دوید
خونِ درد

آخرش،

دستمال كاغذی مچاله شد
مثل تكه‌ای زباله شد
او ولی شبیه دیگران نشد
چرك و زشت مثل این و آن نشد
رفت اگرچه توی سطل آشغال
پاك بود و عاشق و زلال

او
با تمام دستمال‌های كاغذی
فرق داشت:
چون كه در میان قلب خود
دانه‌های اشك كاشت.

 

 



دو شنبه 22 اسفند 1390برچسب:, :: 17:2 ::  نويسنده : ی گ ا ن ه       

همه میپرسند :
چیست در زمزمه مبهم آب ؟
چیست در همهمه دلکش برگ ؟
چیست در بازی آن ابر سپید ؟
روی این آبی آرام بلند ،
که ترا می برد اینگونه به ژرفای خیال ؟

چیست در خلوت خاموش کبوترها ؟
چیست در کوشش بی حاصل موج ؟
چیست در خنده جام ؟
که تو چندین ساعت
مات و مبهوت به آن می نگری ؟

نه به ابر ،
نه به آب ،
نه به برگ،
نه به این آبی آرام بلند،
نه به این آتش سوزنده که لغزیده به جام ،
نه به این خلوت خاموش کبوترها ،
من به این جمله نمی اندیشم !

من مناجات درختان را هنگام سحر ،
رقص عطر گل یخ را با باد ،
نفس پاک شقایق را در سینه کوه ،
صحبت چلچله ها را با صبح ،
بغض پاینده هستی را در گندم زار ،
گردش رنگ و طراوت را در گونه گل ،
همه را میشنوم ،
می بینم ،
من به این جمله نمی اندیشم

به تو می اندیشم ،
ای سراپا همه خوبی ،
تک و تنها به تو می اندیشم .
همه وقت ،
همه جا ،
من به هر حال که باشم به تو می اندیشم ،
تو بدان این را تنها تو بدان .
تو بیا ،
تو بمان با من تنها تو بمان.
جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب !
من فدای تو به جای همه گلها تو بخند!
اینک این من که به پای تو درافتاده ام باز ،
ریسمانی کن از آن موی دراز ،
تو بگیر،
تو ببند !

تو بخواه !
پاسخ چلچله ها را تو بگو،
قصه ابر هوا را تو بخوان !
تو بمان با من تنها تو بمان !

در دل ساغر هستی تو بجوش
من همین یک نفس از جرعه جانم باقی است ،
آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش!



دو شنبه 22 اسفند 1390برچسب:, :: 16:39 ::  نويسنده : ی گ ا ن ه       



دو شنبه 22 اسفند 1390برچسب:, :: 16:10 ::  نويسنده : ی گ ا ن ه       



دو شنبه 22 اسفند 1390برچسب:, :: 15:42 ::  نويسنده : ی گ ا ن ه       

 

   تصور کن اگه حتی تصور کردنش سخته

       جهانی که هر انسانی تو اون خوشبخت خوشبخته

        جهانی که تو اون پول و نژاد و قدرت ارزش نیست

               جواب همصداییها پلیس ضد شورش نیست

             نه بمب هسته ای داره نه بمب افکن نه خمپاره

             دیگه هیچ بچه ای پاشو روی مین جا نمیذاره

       همه آزاده آزادن همه بی درده بی دردن

   تو روزنامه نمی خونی نهنگا خودکشی کردن

     جهانی رو تصور کن پر از لبخندو آزادی

        لبالب از گل و بوسه پر از تکرار آبادی

           کسی آقای عالم نیست برابر باهمن مردم

             دیگه سهم هر انسانه تن هر دونه گندم

              بدون مرزو محدوده وطن یعنی همه دنیا

               تصور کن تو می تونی بشی تعبیر این رویا



یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:, :: 23:12 ::  نويسنده : ی گ ا ن ه       

  بخوان دعای فرج را،دعا اثر دارد 

  دعا پرنده عشق است و بال و پر دارد

  بخوان دعای فرج را و عافیت بطلب 

که روزگار بسی فتنه زیر سر دارد
 
بخوان دعای فرج را و نا امید مباش
 
بهشت پاک اجابت هزار در دارد
 
بخوان دعای فرج را که صبح نزدیک است
 
خدای را،شب یلدای غم سحر دارد

 
بخوان دعای فرج را به شوق روز وصال
 
مسافر دل ما،نیت سفر دارد

 
بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا
 
ز پشت پرده غیبت به ما نظر دارد

 
بخوان دعای فرج را که دست مهر خدا
 
حجاب غیبت از آن روی ماه بردارد




یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:, :: 22:36 ::  نويسنده : ی گ ا ن ه       

   

                                           روز اول

با خودت صادق باش و نگران آنچه دیگران درباره ات فكر می كنند نباش. تعریفاتی را كه آنها از تو دارند نپذیر,خودت خودت را تعریف كن

روز دوم

از قدرت خود مایه بگذار و بر قدرت دیگران تكیه نكن.استعدادهای خود را پرورش بده و بر استعدادهای مردم غبطه نخور
روز سوم

حتی گردابی از افكار ناراحت كننده , با شوخی و خنده ای از ته دل.از بین خواهد رفت.
روز چهارم

اگر میخواهی مشكلات خود حل شوند , به دلهای دردمند دیگران تسلی و آرامش بده.
روز پنجم

بزرگترین شفا بخش عشق است
روز ششم

قدرت درك یافته هایی را كه از تجربیات مختلف به دست میاوری, افزایش بده . آن را در سكوت , باور كن. و در اختیار دیگران قرار بده
روز هفتم

بگذار كه لبخند در قلبت باور شود و از دریچه چشم هایت به دنیا بتابد مانند لبخندهای دوستا نه , شفا بخش و سپاسگزار باش.
روز هشتم

نخواه كه دیگران را با زیبایی و جذابیت جذب كنی . زیرا هر چند داشتن اقتدار بر دیگران ارضا كننده است,اما به تدریج وجودت ناقص و ضعیف خواهد شد سعی كن با الهام بخشیدن به دیگران و تحسین اهداف عالی انها , خود را قوی كن
روز نهم

هنكامی كه وسوسه می شوی تا حرفهای كنایه آمیز و نیشدار به دیگران بزنی یادت باشد كه فلفل زیادی, طعم غذا را خراب می كند.
كلمات نسنجیده , دوستیهای با ارزشی را تباه كرده اند.اما مهربانی هیچ چیز را خراب نمی كند اجازه بده دیگران هر طور مایلند پیش بروند
روز دهم

ظرفیت عشق وجودت را با دوست داشتن همه انسان ها و تمامی زندگی , افزایش بده.
روز یازدهم

همواره به دیگران كمك كن و همراهی شان كن تا به تعالی برسند.آنگاه خود نیز از درون به تعالی خواهی رسید
روز دوازدهم

اگر میخواهی مشكلات خود حل شوند , به دلهای دردمند دیگران تسلی و آرامش بده.
روز سیزدهم

با تحقیر دیگران , سستی و تنزل خود را نشان می دهیم , نیكی , نیكی و مهربانی با دیگران, انعكاس پیروزی درونی است
روز چهاردهم

برای غلبه بر این گرایش كه همه چیز را شخصی و خودمانی بدانی , به انچه درباره غیر شخصی برخورد كردن و جدی بودن از دیگران می شنوی , ترتیب اثر بده
روز پانزدهم

باروهای قلبی ات, تعیین كننده شخصیت آتی تو هستند .اگر بر مسائل حقیر تمركز كنی ,
حقیر خواهی شدو اگر بر افكار متعالی تمركز كنی , افتخار نصیبت خواهد شد
روز شانزدهم

افكار تو بر دریافتی كه از دنیای , پیرامون داری رنگ می دهد. افكار منفی حتی سفید راخاكستری نشان می دهد.و افكار مثبت حتی یك روز خاكستری را زیبا می كند
روز هفدهم

آنها معمولا احساسات و الهامات را براحتی جذب می كنند اگر احساسات شان آرام باشد ,
الهامات را به آرامی دریافت می كنند و دریافت آنها را احساس می كنند تسلی و آرامش بده.
روز هجدهم

افكار را بر روند درازمدت زندگی متمركز كن . با فراز و نشیب های گذرا در نیفت و انرژی ات را برای كنار آمدن با واقعیات های همیشگی زندگی حفظ كن
روز نوزدهم

بگذار افكارت را عقل , و عوا طفت را عشق غیر خودخواهانه هدایت كند
روز بیستم

خود را بدون هیچ چشم داشتی وقف دیگران كن
روز بیست و یکم

زیبایی حقیقی نوری است كه از درون ساطع می شود منشآ آن افكار مثبت , محبت و فضیلت های اخلاقی است زیبایی صورتكی نیست كه انسان به چهره بگذارت و به آن مباهات كنداشتیاه است اگر فكر كنیم زیبایی مختص جوانی است هر سنی زیبایی خاص خودش را دارد
روز بیست و دوم

قدر شناس باش و قدر شناسی را ابراز كن از دهنده هدیه بیشتر از خود هدیه قدر دانی كن
روز بیست و سوم

قدرت خیانت و بدی ا بدی نیست . به عیبجویی دیگران , درست و یا نادرست توجه نكن اما قلبآ از آنها سپاسگزار باش.اگر می خواهی بر كسانی كه به تو بدی كرده اند غلبه كنی از آنها نزد دیگران به خوبی یاد كن با تاریكی نمی شود بر تاریكی غلبه كرد سلاح موثر بر تاریكی , نور است
روز بیست و چهارم

حب و بغض را از خودت دور كن قناعت را در وجودت تقویت كن از داشتن دوستان واقعی راضی و شاكر باش
روز بیست و پنجم

بیشتر منشا كنش باش , تا واكنش. واكنش های احساسی مانند ابری واقعیات را می پوشانند.
بگذار محبتت نسبت به دیگران , مثل عقربه قطب نما عمل كند, مهم نیست كه چند بار منحرف شود زیرا نهایتآ مسیر درست را نشان خواهد داد. كاری را كه احساس می كنی درست است انجام بده كاری كه سودش به دیگران برسد
روز بیست و ششم

سعی نكن همواره دیگران را از خود راضی نگه داری,كافی است برای دیگران دوستی صادق باشی
روز بیست و هفتم

اگر بگذاری , زندگی می تواند مثل سوار شدن بر یك چرخ و فلك تفریحی باشد یك روز بالا برود و روز بعد پایین بیاید. از درونت فرمان بگیر خواه زندگی بر وفق مراد باشد, خواه توام با مشكل . همه چیز در حال تغییر است.از هیچ چیز زیاده خوشحال یا ناراحت نشو .
روز بیست و هشتم

هنگام صحبت با دیگران منصف باش و سعی كن نقظه نظرات آنها را بفهمی و محترم بشماری .
زیرا تنها با درك كردن دیگران است كه می توان به تغییر آنها امیدوار بود . تنها حقیقت است كه ارزش نهایی دارد نه عقاید و نظرات مختص به دلهای دردمند دیگران تسلی و آرامش بده.
روز بیست و نهم

برای دیگران مانند یك مادر باش. بی هیچ انتظاری ببخش و توقع پاداش نداشته باش . با این كار از زندگی هزاران برابر پاداش خواهی گرفت .
روز سی ام
هنگامی كه دیگران به تو بدی می كنند , با محبت , مهربانی , درك و بخشش نا هنجاری عدم تعادل آنها را شفا بده




شنبه 20 اسفند 1390برچسب:, :: 18:11 ::  نويسنده : ی گ ا ن ه       

 

شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم

خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم

خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم

در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم

و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد

و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد

چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟

چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟

خداحافظ ، تو ای همپای شب های غزل خوانی

خداحافظ ، به پایان آمد این دیدار پنهانی

خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم

خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !!!

 



شنبه 20 اسفند 1390برچسب:, :: 11:46 ::  نويسنده : ی گ ا ن ه       

مشق سکوت روخط نزن اینجاکسی غریبه نیست

نگوکه باورنداری حرف دلت روبنویس

دفترکهنه دلت رنگ غمودوست نداره

بهش نگوتوراه عشق هیچ کسی پانمیذاره

ازغم و تنهایی نگویاس سفیدپشت سر

نگوشقایق نمیادهمین حالا پشت در

ازشب وتاریکی نگو خورشیدمون جلوه گره

نگونسیم سحری ازکوچه مون نمیگذره



جمعه 19 اسفند 1390برچسب:, :: 15:16 ::  نويسنده : ی گ ا ن ه       

 



جمعه 19 اسفند 1390برچسب:, :: 14:55 ::  نويسنده : ی گ ا ن ه       

شبی غمگین شبی بارانی وسرد

مرادرغربت فردارهاکرد

دلم درحسرت دیداراوماند

مراچشم انتظارکوچه هاکرد

به من میگفت تنهایی غریب است

ببین باغربتش بامن چه هاکرد

تمام هستیم بودو ندانست

که درقلبم چه آشوبی بپاکرد

واوهرگزشکستم رانفهمید

اگرچه تاته دنیاصداکرد

 



پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:, :: 17:25 ::  نويسنده : ی گ ا ن ه       


ناگهان دیدم سرم آتش گرفت ...
سوختم
خاکسترم آتش گرفت
از سرم خواب زمستانی پرید
آب در چشم ترم آتش گرفت . .
چشم وا کردم سکوتم آب شد
چشم بستم
 بسترم آتش گرفت
نامی از یاد تو آمد بر زبان
                               دستهایم
                                          دفترم آتش گرفت . . .



پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:, :: 16:56 ::  نويسنده : ی گ ا ن ه       

 

کودکیهایم اتاقی ساده بود

قصه ای,دور اجاقی ساده بود

شب که می شد نقشها جان گرفت

روی سقف ما که طاقی ساده بود

می شدم پروانه,خوابم میپرید

خوابهایم اتفاقی ساده بود

زندگی دستی پر از پوچی نبود

بازی ما جفت و طاقی تازه بود

قهر میکردیم  به  شوق آشتی

عشقهایم اشتیاقی ساده  بود

ساده بودن عادتی مشکل نبود

سختی نان بود و باقی ساده بود




پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:, :: 13:13 ::  نويسنده : ی گ ا ن ه       

 

 

خدایا می شه لحظه ای چشمانت را ببندی؟

می خواهم یک گناه بزرگ کنم ؟؟

 

 

جاری باشید



چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, :: 8:38 ::  نويسنده : ی گ ا ن ه       

 

جدایی را نمی خواستم خدا كرد

نمی دانم كدام ناكس دعا كرد

بیا بلبل بنالیم هر دوتایی

بنالیم هر دو از درد جدایی

یار با ما بی وفایی می كند

بی سبب از ما جدایی می كند

شمع جانم را بشكست آن بی وفا

جایی دیگه روشنایی می كند

می كند با خویش و خود بیگانگی

با غریبان آشنایی می كند

خدایا هر كه با من آشنا شد

نمی دانم چرا ازمن جدایی می كند

نمی دانم از اول بی وفا بود

یا كه نازش كشیدم بی وفا شد

پرستوها چرا پرواز كردید

جدایی را شما آغاز كردید





سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:اشک, :: 21:7 ::  نويسنده : ی گ ا ن ه       

به خداخسته ازآن زخم زبانت شده ام

بی خیال تو وابروی کمانت شده ام

عشق توبردل من بارگرانیست ومن

بی تحمل شده ازبارگرانت شده ام

آنقدردلبر و دلدار و فریبانشدی 

مکن این فکرکه مجنون زمانت شده ام

اشکم ازدیده فرو ریخت ورسوایم کرد

حرف آخرتوکجایی؟نگرانت شده ام



سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:تنها, :: 20:42 ::  نويسنده : ی گ ا ن ه       

 

با تو چه زندگهایی که تو رویاهام نداشتم

  تکو تنها بودم اما، تو رو تنها نمیذاشتم

چه سفرها با تو کردم، چه سفرها تورو بردم

   دم مرگ رسیدم اما، به هوای تو نمردم

حتی من به آرزوهات، تو رو آخر میرسوندم

   میرسیدی تو، من اما، آرزو به دل میموندم

تویه گفتنو نگفتن، از چه روزایی گذشتم

  اینقدر رفتمو رفتم، که هنوزم بر نگشتم

هر چی شعر عاشقونه است، من برای تو نوشتم

  تو جهنم سوختم، اما مینوشتم تو بهشتم

اگه عاشقونه گفتم، عشق تو باعثشه

     اگه مُردم، تو بدون چه کسی باعثشه....!!! 



سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:دلداده, :: 20:35 ::  نويسنده : ی گ ا ن ه       

هر بلا سرم بیاد از عشق و دلدادگیمه
از این دل پر زده و از این همه سادگیه
ای دل من تو هم بشو یه بی وفا مثل همه
کی مثل تو توی شب ها پر از عذاب و ماتمه
هیچ کسی اشکامو ندید هر کی اومد ازم برید
اما یکی به راحتی دل ساده مو خرید
چطور دلش اومد بره اون که میگفت عاشقمه
هر چی عذاب بده منو بهش بگین بازم کمه
هر چی بلا تو دنیا بود سرم آوردی به خدا
تو رو خدا یه کاری کن برو بشو ازم جدا
جدایی خیلی بهتره واسه دلم اینو بدون
تو هم برو سوی خودت با هر کسی خواستی بمون
شکسته شد صافی دلم نشسته اشک رو گونه هام
آروم آروم دارم میرم بگذرم از گذشته هام
گذشتم از نگاه تو سپردمت به روزگار

سپردمت به روزگار ...



سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:خیابون, :: 13:59 ::  نويسنده : ی گ ا ن ه       

 

 

میگن افسوس گذشته رو نخور گذشته رفته

 

گذشته یه میمونه و حبس شده تو پشت نرده

 

 

گاهی اوقات یه گوشه نشستیمونو دورمون خلوت

 

یاد روزایی می افتیم که خیلی چیزا از دست رفت

دیروز میومد خیلی چیزا عوض میشدن

خیلی اشکال و خیلی نشونه ها برعکس می شدن

اما حیف دستمون از دو چیز کوتاه میشه تو دنیا

امروز از دیروز فردا از امروز و کل دنیا

بعضی از ما آدما گذشتمون عین نهنگه

دنبالمونه و فردامون با دیروز توی جنگه

یه جوری مثل بند کفش گره کور میخورن که باید

دل کند از بند و کفش و از پاشنه از تو پا جدا کرد

اما حسرت بمونه ریشه میشه تو خاک قلبت

میمونه میشه یه زخم کهنه و توپاک دردت

میشه سد راه این چند ساعت باقی فردا



سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:, :: 13:30 ::  نويسنده : ی گ ا ن ه       

 

با درود 

 به سلامتی همه عزیزان بزن زنگوووو  

 

 اگه ما بچه ها لیوان بشکنیم : ای دست و پا چلفتی
-اگه مامانه بشکنتش : قضا بلا بود
-اگه باباهه بشکنتش : این لیوان اینجا چیکار میکنه...
به سلامتی همه مامان باباها و بچه های چلفتی
 
 
  به سلامتی همه ی اونایی که مارو همین جوری که هستیم
دوس دارن وگرنه بهتر از ما رو که همه دوس دارن
 
  
  به سلامتی پاک کن که به خاطر اشتباه دیگران خودشو کوچیک میکنه
 
 
 یکی از ترسناک ترین جملات دوران مدرسه ،این بود که :
"یه برگه از کیفتون بیارید بیرون"
به سلامتی بچه مدرسه ای ها
 
 
  به سلامتی با ارزش ترین پول دنیا "تومن" چون هم تو هستی توش، هم من
 
  
  به سلامتی اونایی که اگه صد لایه ایزوگامشون هم بکنن بازم معرفت ازشون چیکه میکنه...
 
  
  به سلامتي اونايي كه دوسشون داريم و نميفهمن ... آخرشم دق ميدن مارو
 
  
  به صلامتی همه کلاس اولی ها که تازه امسال یاد میگیرن سلامتی درسته نه صلامتی!
 
  
  به سلامتیه اون پسری که خواست آدم بشه
ولی یه دختر اومد تو زندگیش و نذاشت . . .
همیشه پای یک زن در میان است !
  
 
  به سلامتی دوست نازنینی که گفت: قبر منو خیلی بزرگ بسازین.... چون یه دنیا ارزو با خودم به گور میبرم.....!
  
 
  به سلامتی کسی که بهش زنگ میزی.....خوابه....ولی واسه این که دلت رو نشکنه میگه:خوب شد زنگ زدی....باید بیدار میشدم.
  
 به سلامتی پسر بچه های قدیم که پشت لبشونو با ذغال سیاه می کردن که شبیه باباهاشون شن.نه مث جوونای امروز ابروهاشونو نازک می کنن که شبیه ماماناشون شن.
 
  به سلامتی مهره های تخته نرد که تا وقتی رفیقشون تو حبس حریفه، به احترامش بازی نمی کنن
 
  به سلامتی رفیقی که تو رفاقت کم نذاشت ولی کم برداشت
تا رفیقش کم نیاره

 

 



سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:دلخور, :: 12:50 ::  نويسنده : ی گ ا ن ه       

 

من از تو دل نمي برم اگر چه از تو دلخورم

 

                         اگرچه گفته ای ترا به خاطرات بسپرم

هنوز هم خيال کن کنار تو نشسته ام

                         مني که در جوانی ام به خاطرت شکسته ام

تو در سراب آينه شبانه خنده مي کنی

                                            من شکست داده راخودت برنده مي کنی

نيامدی و سالها نظر به جاده دوختم

                                           بيا ببين که بی تو من چه عاشقانه سوختم

رفيق روزهای خوب رفيق خوب روزها

                                           هميشه ماندگار من هميشه در هنوزها

صدا بزن مرا شبی به غربتی که ساختی

                                           به لحظه ای که عشق را بدون من شناختی



سه شنبه 2 اسفند 1390برچسب:عشق یعنی, :: 16:15 ::  نويسنده : ی گ ا ن ه       

 

  

 

Seni Seviyorum



دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:سالها, :: 10:46 ::  نويسنده : ی گ ا ن ه       

 

سال ها رفت و هنوز
یک نفر نیست بپرسد از من
که تو از پنجره عشق چه ها میخواهی؟
صبح تا نیمه شب منتظری
همه جا می نگری
گاه با ماه سخن میگویی
راستی گمشده ات کیست؟
کجاست؟
صدفی در دریاست؟
نوری از روزنه ی فرداهاست؟
یا خداییست که از روز ازل ناپیداست؟

 

 



دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:, :: 10:18 ::  نويسنده : ی گ ا ن ه       

 

 



دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:لیلی و,,,, :: 9:13 ::  نويسنده : ی گ ا ن ه       

 

 

 

لیلی گفت: موهایم مشکی ست، مثل شب، حلقه حلقه و مواج،
 دلت توی حلقه های موی من است.
 نمی خواهی دلت را آزاد کنی؟
 نمی خواهی موج گیسوی لیلی را ببینی؟

 

 

 

 

 

مجنون دست کشید به شاخه های آشفته بید و گفت: نه نمی خواهم،
گیسوی مواج لیلی را نمی خواهم.

 دلم را هم.
لیلی گفت: چشمهایم جام شیشه ای عسل است، شیرین،
 نمی خواهی عکست را توی جام عسل ببینی؟
 شیرینی لیلی را؟ 
مجنون چشمهایش را بست و گفت: هزار سال است عکسم ته جام شوکران است، تلخ.
 تلخی مجنون را تاب می آوری؟
لیلی گفت: لبخندم خرمای رسیده نخلستان است.
 خرما طعم تنهایی ات را عوض می کند.
 نمی خواهی خرما بچینی؟
 مجنون خاری در دهانش گذاشت و گفت: من خار را دوستتر دارم.
 لیلی گفت: دستهایم پل است. پلی که مرا به تو می رساند. بیا و از این پل بگذر.
 مجنون گفت: اما من از این پل گذشته ام. آنکه می پرد دیگر به پل نیازی ندارد.
لیلی گفت: قلبم اسب سرکش عربی ست.

بی سوار و بی افسار.
عنانش را خدا بریده، این اسب را با خودت می بری؟

مجنون هیچ نگفت.
 
لیلی که نگاه کرد، مجنون دیگر نبود؛ تنها شیهه اسبی بود و رد پایی بر شن.

لیلی دست بر سینه اش گذاشت، صدای تاختن می آمد.