آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها نويسندگان
|
رنگين كمون
گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی* باقلم نقش حبابی برلب دریا کشید
امشب آيا عشق مي بيند مرا ميشوم با ياد او از خود جدا امشب آيا دشت پاييز دلم ازبهار عشق ميگيرد صفا تاشوم مشغول گلدان وگلي پركند درخاطرم ياد تو را كاش ميخواندي مرا مي ديدي ام تا كه جان گردد براي تو فدا سوي من ازجانبت آيد صدا ميدهي هر دم به قلبم اين ندا هي مگوآيا؟چرا؟هرگز!چه وقت؟ هي مشو هم ناله با فريادها دلخوش آرام باش وپرثمر تاشوي آزاد ومغرور و رها
|
|||||||||||||||||
![]() |