آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها نويسندگان
|
رنگين كمون
گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی* باقلم نقش حبابی برلب دریا کشید
ای همه زیبایی! از اضطراب شب های تاریک معصیت، مثل یک ماهی شده ام که درقابی روی دیواریخ زده باشد و نتواند خوشبختی را به خاطر آورد؛ مثل یک پرنده سنگین که با داشتن دو بال، از حجم آبی آسمان، هیچ نمی داند. دستم را بگیر تا در هوای عشق تو پرواز کنم و از قفس غبارآلود تن رها شوم و اوج بگیرم تا آسمان آبی بندگی تو،ای مهربان ترین مهربانان.[11] بازپنجره های ملکوت به بهانه ی دیگرگشوده شد و چه عاشقانه می سراید:این الرجبیون ؟ چه خدای عاشقی که گناه می خرد وبهشت می فروشدوناز بنده می کش
|
|||||||||||||||||
![]() |